[عشق به آخر خط....]
پارت:10
تهیونگ:نگران نباش بیب فقط تا نصف پیش میرم بقیش رو میزارم برای یه شب دیگه...
سوهی:مستر کیم تا نصف پیش رفتن از نظر تو یا من؟
تهیونگ:تضمین نمیکنم که حتما از نظر تو کم پیش برم
سوهی:اصن من میرم بخوابم
تهیونگ:از جات تکون بخوری چند راند اضافه میشه
سوهی:تهدید؟رو من اثری نداره تهدید کردن
تهیونگ:تهدید؟چرا تهدید تا وقتی میتونم عملیش کنم
سوهی:خب..اهم باشه حالا گناه داری امشب باهات میخوابم
تهیونگ:تصمیم درستی گرفتی بیبی دال
سوهی:نه وایسا...پشیمون شدم
تهیونگ:چرا
سوهی:نمیدونم...حس میکنم شبی هرزه ها میشم
تهیونگ:کی گفته وقتی زیر شوهرت باشی هرزه ای؟
سوهی:ولی ما که ازدواج نکردیم
تهیونگ:میکنیم
سوهی:تهیونگا،منظور بدی ندارم ولی..
تهیونگ:ولی؟
سوهی:اکه پشیمون بشی چی،اگه عشقت به من هوس باشه چی یا اگه عاشق یکی دیگه بشی چی اون وقت من... ناعادلانه نابود میشم
تهیونگ:بهت ثابت میکنم عشقمو
تهیونگ ویو
روش خیمه زده بودم میخواست حرف بزنه که با بوسیدنش جلوی حرف زدنشو گرفتم،قلبم تند میزد وقتی لباشو میبوسیدم باهام همراهی میکرد ولی شک داشت مستونستم حق بدم بهش اون سن زیادی نداشت همینطور یه دختر بودش نگران بودن یا زدن هرحرفی از سمتش میتونست عادی باشه...از بوسه دست کشیدم فکر میکردم باز قراره مخالفتی کنه ولی چیزی نگفت که با انگشتای کشیدم لباسشو از تنش در اوردم و....
(میدونم ذهنت اونقدر منحرف هست که خودت بتونی تصور کنی ادامشو😔🎀)
«ویو صبح»
تهیونگ:بیب
سوهی:مرض
تهیونگ:عصبی ای بیب؟
سوهی:زهر مار بیب
تهیونگ:خب یکم بود که
سوهی:کوف یکم بوددد..عوضی پاره شدم دیشببب
تهیونگ:از اولم برنامم این بود بیبی..
سوهی:ایش اشغال
تهیونگ:حتی تو این موقعیت هم کیوتی(خنده)
سوهی:اصن با من حرف نزن قهرم
تهیونگ:ولی........
ادامه دارد...
لایک کن خب پدرصگگگگ
تهیونگ:نگران نباش بیب فقط تا نصف پیش میرم بقیش رو میزارم برای یه شب دیگه...
سوهی:مستر کیم تا نصف پیش رفتن از نظر تو یا من؟
تهیونگ:تضمین نمیکنم که حتما از نظر تو کم پیش برم
سوهی:اصن من میرم بخوابم
تهیونگ:از جات تکون بخوری چند راند اضافه میشه
سوهی:تهدید؟رو من اثری نداره تهدید کردن
تهیونگ:تهدید؟چرا تهدید تا وقتی میتونم عملیش کنم
سوهی:خب..اهم باشه حالا گناه داری امشب باهات میخوابم
تهیونگ:تصمیم درستی گرفتی بیبی دال
سوهی:نه وایسا...پشیمون شدم
تهیونگ:چرا
سوهی:نمیدونم...حس میکنم شبی هرزه ها میشم
تهیونگ:کی گفته وقتی زیر شوهرت باشی هرزه ای؟
سوهی:ولی ما که ازدواج نکردیم
تهیونگ:میکنیم
سوهی:تهیونگا،منظور بدی ندارم ولی..
تهیونگ:ولی؟
سوهی:اکه پشیمون بشی چی،اگه عشقت به من هوس باشه چی یا اگه عاشق یکی دیگه بشی چی اون وقت من... ناعادلانه نابود میشم
تهیونگ:بهت ثابت میکنم عشقمو
تهیونگ ویو
روش خیمه زده بودم میخواست حرف بزنه که با بوسیدنش جلوی حرف زدنشو گرفتم،قلبم تند میزد وقتی لباشو میبوسیدم باهام همراهی میکرد ولی شک داشت مستونستم حق بدم بهش اون سن زیادی نداشت همینطور یه دختر بودش نگران بودن یا زدن هرحرفی از سمتش میتونست عادی باشه...از بوسه دست کشیدم فکر میکردم باز قراره مخالفتی کنه ولی چیزی نگفت که با انگشتای کشیدم لباسشو از تنش در اوردم و....
(میدونم ذهنت اونقدر منحرف هست که خودت بتونی تصور کنی ادامشو😔🎀)
«ویو صبح»
تهیونگ:بیب
سوهی:مرض
تهیونگ:عصبی ای بیب؟
سوهی:زهر مار بیب
تهیونگ:خب یکم بود که
سوهی:کوف یکم بوددد..عوضی پاره شدم دیشببب
تهیونگ:از اولم برنامم این بود بیبی..
سوهی:ایش اشغال
تهیونگ:حتی تو این موقعیت هم کیوتی(خنده)
سوهی:اصن با من حرف نزن قهرم
تهیونگ:ولی........
ادامه دارد...
لایک کن خب پدرصگگگگ
۱.۲k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.